فیفا به عنوان مصدر اصلی مدیریت فوتبال در جهان ادعا میکند فضای ورزش از سیاست و حتی اعتقادات دینی و قومی جداست و هیچکس حق ندارد ورزش را به دستمایه جدالهای سیاسی یا تظاهرات اعتقادی تبدیل کند. به زعم زعمای فیفا، فوتبال علاقهای فراگیر و فراتر از هر نوع سوگیریهای اجتماعی و سیاسی است. با این حال، نگاهی به تاریخ این ورزش پرطرفدار نشان میدهد غرب در نوع نگاه به مقوله استقلال فوتبال از فضاهای حاشیهای، کاملاً نسبی عمل میکند. آنگونه که حتی رئیسجمهور خودشیفته و پرحاشیه آمریکا میتواند از تریبون مستقل آن برای فخرفروشی و تحرکات سیاسی و بینالمللی بیربط به فوتبال استفاده و ناکامیاش در دریافت جایزه صلح نوبل را با جایزه صلح فیفا جبران کند. امروزه تنها افرادی که عادت دارند غرب را به عنوان سرزمین آمال و آرزوهایشان تصور کنند و هر عیب بزرگ آن را حُسنی بپندارند، درباره ماهیت آنچه فیفا مدعی آن است، تردید نمیکنند. اما تاریخ شواهدی دارد که انکارناپذیر هستند، شواهدی که به ما میگوید فوتبال، دستکم از زمانی که به یک ورزش فراگیر، درآمدزا و پرطرفدار تبدیل شد، همواره به عنوان یکی از ارکان مهم و مرتبط در جهان سیاست فعال بودهاست. کم نبودهاند سیاستمدارانی که از مستطیل سبز به بدنه ساختار سیاسی کشورشان راه یافتهاند و نیز، اندک نیستند سیاستمدارانی که با حضور فوتبالیستهای مشهور و محبوب در نمایشهای تبلیغاتیشان، آرای عمومی را بدست آوردند. بنابراین، ادعای غیرسیاسی بودن فوتبال و تلاش فیفا برای دور نگه داشتن آن از فضای جدلهای سیاستمداران دنیا، یک لطیفه نخنما و چندشآور است. در این گزارش قصد دارم به مرور شواهدی از این واقعیت تلخ در جهان فوتبال بپردازم، شواهدی که طی حدود ۱۰۰ سال گذشته، روندی پرشتاب از سیاستزدگی فوتبال و فیفا را به نمایش میگذارد.
دهه ۱۹۳۰م: فوتبال به فاشیسم روی خوش نشان میدهد
شاید صریحترین استفاده سیاسی از فوتبال در اروپایِ پیش از جنگ جهانی دوم رخ داد. دیکتاتورها خیلی زود دریافتند فوتبال بهترین راه برای نمایش برتری نژادی و ملی است؛ نمونههای قابل مطالعه در این زمینه فراوان هستند، اما به سه مورد اکتفا میکنم.
ایتالیای موسولینی (جام جهانی ۱۹۳۴): بنیتو موسولینی، رهبر فاشیست ایتالیا، جام جهانی ۱۹۳۴ میلادی را فرصتی برای نمایش قدرت فاشیسم میدانست. او شخصاً در انتخاب داوران دخالت میکرد. پیام او به بازیکنان تیم ملی ایتالیا واضح بود: «یا ببرید یا بمیرید»! ایتالیا قهرمان شد و موسولینی از این پیروزی برای تحکیم قدرت داخلی و نمایش نظمِ فاشیستی به جهان استفاده کرد.
آلمان هیتلری (المپیک ۱۹۳۶ و فوتبال): اگرچه تمرکز هیتلر بیشتر بر دوومیدانی بود، اما نازیها سعی کردند از مسابقه فوتبال آلمان و انگلستان در برلین برای کاهش تنشها استفاده کنند. نازیها به بازیکنان دستور دادند سلام نازی بدهند. شکست آلمان مقابل نروژ در المپیک ۱۹۳۶ (که هیتلر در ورزشگاه بود) سبب خشم او شد و نشان داد فوتبال، برخلاف رژههای نظامی، قابل پیشبینی نیست.
اسپانیای ژنرال فرانکو: پس از جنگ داخلی اسپانیا، فرانسیسکو فرانکو از باشگاه «رئال مادرید» بهعنوان نماد مرکزگرایی و قدرت اسپانیای متحد استفاده کرد. در مقابل، باشگاه «بارسلونا» به سنگر مقاومت هویت کاتالونیایی و جمهوریخواهان تبدیل شد. این رقابت (الکلاسیکو) ریشهای کاملاً سیاسی دارد و نمیتوان آن را رقابتی صرفاً ورزشی دانست.
۱۹۴۵ تا ۱۹۹۰م: فوتبال زیر غبار جنگ سرد
تردیدی نیست که در دوران جنگ سرد، زمین فوتبال به میدان نبرد ایدئولوژیک کمونیسم و سرمایهداری تبدیل شد. این رقابت در تمام آن ۴۵ سال وجود داشت و گاه سبب دردسرهای فراوان میشد. در این رقابت، معمولاً بلوک شرق را مقصر میدانند، اما واقعیت آن است بلوک غرب نیز در این جدال پنهان و پیدا نقشی محوری داشت. در این زمینه، دو نمونه قابل بررسی است.
مجارستان و تیم طلایی: اوایل دهه ۱۹۵۰ میلادی، تیم ملی مجارستان با هدایت پوشکاش (بازیکن مشهور خط حمله) نماد قدرت سوسیالیسم بود. شکست آنها در فینال جام جهانی ۱۹۵۴ مقابل آلمان غربی (که به معجزه بِرن معروف شد) ضربهای سنگین به جاهطلبیهای بلوک شرق بود و در آلمان غربی، بهعنوان تولد دوباره هویت ملی پس از جنگ جشن گرفته شد.
شوروی و کنترل ورزش: اتحاد جماهیر شوروی سرمایهگذاری عظیمی روی فوتبال کرد تا نشان دهد «انسان تراز نوین سوسیالیست» از نظر بدنی و ذهنی برتر از غربیهاست. باشگاههایی مانند «دینامو» (وابسته به پلیس مخفی) و «زسکا» (وابسته به ارتش) مستقیماً توسط نهادهای امنیتی و نظامی اداره میشدند. شوروی سعی کرد فوتبال خود را در تراز بالایی نگه دارد تا بتواند از آن به مثابه یک حربه مؤثر سیاسی استفاده کند.
آمریکای لاتین: خون، کودتا و فوتبال
در آمریکای جنوبی، فوتبال و سیاست چنان درهمتنیدهاند که تفکیک آنها ناممکن است. برخی از بازیهای ملی، حکم جنگ مستقیم را دارد و اصولاً تفکیک سیاست از فوتبال در آن ممکن نیست. نمونههای متعددی از این درگیریها قابل احصا هستند. واقعگرایانهترین نمونه تبدیل فوتبال به جنگ واقعی بر سر تنشهای سیاسی و ارضی، بین «السالوادور» و «هندوراس» با مسابقات مقدماتی جام جهانی ۱۹۷۰ آغاز شد و به اوج رسید. همین تنش منجر به جنگی نظامی شد که ۱۰۰ ساعت طول کشید و هزاران کشته بر جا گذاشت. فوتبال علت جنگ نبود، اما جرقهای بود که انبار باروت ملیگرایی را منفجر کرد. در جام جهانی آرژانتین (۱۹۷۸ میلادی) که ایران هم در آن حضور داشت، سیاستزدگی بهگونهای دیگر هویدا بود. حکومت نظامی آرژانتین (خونتا) به رهبری «ژنرال ویدلا» میزبان جام جهانی شد. در حالی که مخالفان سیاسی در شکنجهگاههای نزدیک ورزشگاهها به قتل میرسیدند، حکومت از قهرمانی آرژانتین برای تطهیر چهره خود و ایجاد وحدت کاذب ملی استفاده کرد. شعار این بود: «سکوت کنید، داریم بازی میکنیم»!
اخراج روسیه: یک نمونه قابل مطالعه
برخورد با فوتبال روسیه پس از آغاز جنگ اوکراین در فوریه ۲۰۲۲ میلادی (اسفند ۱۴۰۰ خورشیدی) صریحترین و سریعترین واکنش سیاسی نهادهای بینالمللی ورزشی در تاریخ مدرن بود. این رخداد، نقاب «بیطرفی» را از چهره فیفا و یوفا برداشت و نشان داد وقتی اراده سیاسی غرب یکپارچه شود، ورزش بلافاصله به ابزار تحریم تبدیل و شعار بیطرفی، دوری از سیاست و حفظ استقلال، تبدیل به یک امر فراموششده میشود. شاید بررسی روند این اتفاق خاص بتواند فرایند سیاستزدگی در فیفا و تسلط آن بر فوتبال جهان را بهخوبی نشان دهد. در روزهای نخست جنگ، فیفا سعی کرد با سیاست سنتی «کجدار و مریز» رفتار کند. آنها ابتدا اعلام کردند روسیه میتواند با نام «اتحادیه فوتبال روسیه» (نه نام کشور) و بدون پرچم و سرود ملی بازی کند. اما واقعیت میدان چیز دیگری را دیکته کرد: رقبا سر به شورش برداشتند؛ لهستان، سوئد و جمهوری چک که در مرحله پلیآف جامجهانی ۲۰۲۲ میلادی رقیب روسیه بودند، رسماً اعلام کردند: «ما با روسیه بازی نمیکنیم، حتی در زمین بیطرف». به این ترتیب، فیفا با خطر تحریم مسابقات توسط کشورهای اروپایی مواجه شد. در نتیجه، تحت فشار سنگین سیاسی و رسانهای، فیفا و یوفا در اقدامی مشترک، تمامی تیمهای ملی و باشگاهی روسیه را تا اطلاع ثانوی از تمام رقابتها (جام جهانی، لیگ قهرمانان اروپا و…) تعلیق کردند. این تصمیم نشان داد قوانین فیفا مبنی بر «عدم دخالت سیاست در فوتبال» (که سالها با استناد به آن، کشورهایی مانند ایران را تهدید کردهاند) کاملاً تفسیرپذیر و وابسته به شرایط ژئوپلیتیک است.
نگاه سیاسی در ماجرای جنگ روسیه و اوکراین چنان شدت داشت که پایش به اقتصاد فوتبال و فیفا باز شد. شرکت دولتی گاز روسیه (گازپروم)، یکی از اصلیترین حامیان مالی یوفا و لیگ قهرمانان اروپا بود. یوفا با وجود وابستگی مالی شدید، قرارداد چندصد میلیون یورویی با گازپروم را لغو کرد. این اقدام به بهانه حفظ وجهه عمومی و همسو شدن با تحریمهای اتحادیه اروپا انجام شد؛ به این ترتیب، عمق ادعای دروغین گریز از سیاست بیشتر آشکار شد. فیفا عملاً روسیه را از نقشه فوتبال حذف کرد تا رضایت خاطر سیاستمداران را بدست آورد؛ حق میزبانی فینال لیگ قهرمانان اروپا را هم از شهر سنتپترزبورگ گرفتند. فیفا پا را فراتر از این هم گذاشت و در اقدامی عجیب قانونی تصویب کرد که به بازیکنان و مربیان خارجی شاغل در لیگ روسیه اجازه میداد قراردادهایشان را بهصورت یکطرفه تعلیق کنند و از این کشور خارج شوند. این کار ضربه فنی و کیفی بزرگی به باشگاههای روس زد.
نگاهی به یک واقعیت تلخ: استاندارد دوگانه
از منظر واقعگرایانه و بدون جانبداری، برخورد با روسیه بحث «استانداردهای دوگانه» را در محافل ورزشی داغ کرد. منتقدان این اقدام، دلایل قابل بررسی و موجهی ارائه میدادند. آنها معتقد بودند زمانی که ایالات متحده و متحدانش به عراق یا افغانستان حمله کردند یا در موارد مربوط به درگیریهای رژیم صهیونیستی و فلسطین، فیفا و یوفا هرگز چنین تحریمهای گستردهای را اعمال نکردند و همواره بر طبل «جدایی ورزش از سیاست» کوبیدند. پرونده روسیه ثابت کرد خط قرمزهای نهادهای بینالمللی ورزش، نه براساس اصول ثابت اخلاقی، بلکه براساس «منافع قدرتهای مسلط جهانی» ترسیم میشود. اگر متجاوز، دشمن غرب باشد، فوتبال ابزار تنبیه میشود؛ اما اگر متحد غرب باشد، فوتبال ابزار صلح نامیده خواهد شد. این سیاست دوگانه و نسبی را در دیگر رفتارهای غربی هم میتوان یافت؛ درواقع از نظر سیاستمداران غربی، چیزی ورای دنیا، منافع و ارزشهای آنها وجود ندارد و آنچه با برچسب صلح شناخته میشود و رسمیت مییابد، صرفاً زمانی معنا دارد که در دایره ارزشها و منافع آنها قرار گیرد. در غیر این صورت، تغییر نگاه و نادیده گرفتن ادعاهای پیشین، کاملاً مجاز خواهد بود. تاریخ نشان میدهد جمله «فوتبال جدا از سیاست است» یک دروغ بزرگ یا یک آرزوی محال است. فوتبال هرگز فقط یک بازی نبوده و نخواهد بود؛ بلکه آینهای است که زشت و زیبای سیاست حاکم بر جهان را بازتاب میدهد.




نظر شما